به تعبیر من تاریخ شفاهی، تاریخ اورژانسی است. یعنی همین الآن و به گردش دقیقه‌ها، کسانی به مثابه صفحاتی از این کتاب کنده می‌شوند و باد آن‌ها را می‌بَرد و تجربیات باارزششان نابود می‌شود. من سال‌ها پیش، طرحی برای آموزش و پرورش نوشتم. گفتم یک معلم سی سال از روز اول تدریس می‌کند تا آخر. این سی سال، سی سال تجربه است. آموزش و پرورش این‌قدر باهوش باشد که سال بیست و نهم یا سی‌ام یک آموزش ضمنی برای این شخص بگذارد. بگوید ما می‌خواهیم این بیست و هشت سالی که شما تا الآن تدریس کردی، داشته‌ها و دیده‌ها و شنیده‌ها و تجربیاتت را کنسرو کنی و برای بعدی‌ها بگذاری، به مثابه یک پایان‌نامه و رساله. یعنی ما در آموزش و پرورش یک نهاد تاریخ شفاهی داشته باشیم که بعد از رفتن هر معلم تجربه‌ی سی ساله‌ی او ثبت بشود. بررسی و تحلیلِ انباشت این تجربیات برای پویایی و تداوم آموزش و پرورش یک ضرورت انکار نشدنی است. این طرح را می‌شود در اکثر، بلکه همه‌ی نهادها و سازمان‌ها و ادارات طرح و اجرا کرد. یکی از نتایج این عمل حفظ و صیانت از هویت است؛ از هویت فردی گرفته تا هویت ملی.

بماند از این که الآن ما داریم شرایط گذار و شتابانی را سپری می‌کنیم و برای جلوگیری از شکاف نسلی نیاز داریم که ارتباطات نسلی شکل بگیرد. بنابراین حتی علاوه بر تجربیات معلمان، نیاز داریم که داشته‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها هم ثبت و ضبط شود. در بعضی مدارس دنیا این مساله جدی گرفته شده است و دانش آموزان به عنوان یک کار درسی موظف هستند خاطرات شفاهی معمرین و بزرگترهای فامیل را جمع‌آوری کنند. به واسطه این آموزش‌ها و سرمایه‌گذاری‌ها «حافظه تاریخی» حفظ و حراست می‌شود.

باید این کارها را انجام دهیم تا دچار انقطاع و گسست نشویم. چون اگر دچار انقطاع و گسست بشویم، ناچار می‌شویم هر دوره را از نو تجربه کنیم و هزینه کنیم. اگر ما تجربه تاریخ جنگ‌های ایران و روس را می‌داشتیم، قطعاً حضور ما در جنگ ایران و عراق به شکل دیگری بود. و ما از آن تجربه تاریخی می‌فهمیدیم که این‌جا باید چگونه ورود کنیم و چگونه خارج شویم.

به نظر من مسأله‌شناسی و موضوع‌یابی مطالعات تاریخی به مفهوم گسترده کلمه از طریق تاریخ شفاهی، خودش موضوع رساله‌ها و پایان‌نامه‌ها و مطالعات مفصل است. رسیدن به این فهرست‌واره لازم است و پیدا کردن درخت‌واره موضوعات تاریخی در پنجاه سال گذشته، برای فهمیدن ترتیب و تراجُح و تقدم و تأخر آن‌ها.

متاسفانه نهادهای رسمی آموزشی-پژوهشی، از جمله دانشگاه‌های ما از توجه و اهتمام به این مسأله عقب هستند. انقلاب که شد رشته جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی تا مدت‌ها گیج بود. من دانشجوی این رشته بوده‌ام و آن زمان را تا حدودی درک کرده‌ام و دیده‌ام. این عقب‌ماندگی دانشگاه نسبت به وضع موجود هنوز جبران نشده است. ما غالباً در فضای ترجمه داریم به سر می‌بریم یا سپری کردن همان راه‌های سنتی گذشته. این امری است که نهادهای انقلاب باید به آن خوب توجه کنند. تصمیم بایسته‌ای که می‌تواند از وضع فعلی ما را به یک مرحله‌ی جهشی برساند تقریب و تفاهم نهادهای مشغول به تاریخ شفاهی با دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی، خصوصاً آموزش و پرورش است. از سرمایه‌ی عظیم دانشجویی و دانش‌آموزی هم نباید غافل بود. مع‌الوصف فعال‌کردن و به کارگیری این طیف وسیع در حوزه تاریخ شفاهی نیازمند برنامه است.

به نظر من حتی اگر بخواهیم قضیه را جدی‌تر بگیریم، این مساله‌شناسی و موضوع‌شناسی تاریخ شفاهی می‌تواند یکی از کارهای اساسی شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد. یعنی پیشنهادی که می‌شود کرد این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی ببیند در نیم قرن اخیر، ما چه مسأله‌ها و موضوعاتی در حوزه اتفاقات تاریخی، اجتماعی، علمی و فرهنگی هنری و ادبی داریم که قابل تحقیق هستند و ما می‌توانیم از طریق گفت‌وگو به روش تاریخ شفاهی به آن برسیم و آن‌ها را جمع‌آوری و تدوین کنیم.