پدر علی اکبر امین طوسی در دوران پهلوی اول با چهل نفر از پیشهوران و خواروبارفروشان متدین بازار قدیم کاشمر که سرپوشیده بود، جلسه روضهخوانی و ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله(ع) و خاندان معززش را روزهای صبح جمعه را بنیان گذاشته بودند.« در دورانی که روضه خوانی قدغن بود هم این دوره برگزار میشد. آن زمان کودک بودم و به یاد دارم یک روز جمعه صبح زود جلسه روضه قرار بود در منزل کربلای علی عطار در کوچه کنار شهربانی وقت برگزار شود. افسر کشیک شهربانی متوجه تردد جمعیت زیادی به این کوچه میشود.
وی قضیه را به رئیس شهربانی گزارش میدهد. رئیس هم دو پاسبان را مامور پیگیری ماجرا میکنند. آن زمان برخی از ماموران مردمداری خوبی داشتند و درد دین داشتند. آنها به رئیس گزارش میدهند که این جمعیت به منزل فلانی رفتند. رئیس شهربانی از آنها میخواهد دقیقتر بررسی کنند ببینند مراسم روضهخوانی اگر هست که عواملش دستگیر شوند. دو پاسبان بازگشته و در میزنند. به صاحبخانه خبر میرسد که چه نشستی ماموران درب منزلند. یکی از مهمانان از صاحبخانه میخواهد داخل حیاط روبروی در ورودی روی زمین دراز بکشد.
روی بدن وی هم قطیفهای سفید میکشد و از اهل روضه هم میخواهد گرداگرد وی زاری و گریه کنند. پاسبانان دعوت به داخل میشوند و صحنه را میبینند و ابراز همدردی میکنند و به رئیسشان گزارش میدهند که فردی در این منزل مرحوم شده و خلایق برای تدفین وی آمدهاند و خلاصه قضیه را ماستمالی کردند. برخی از پاسبانها هم بسیار سفاک و بدجنس بودند. از همان دوران طفولیت در روزگار کشف حجاب به یاد دارم در مسیر پشت شیر امیر نظام پاسبانی در رد بانویی محجبه بود و با بیرحمی چادر از سر آن بانوی عفیفه کشید و با خباثت چادر را ریز ریز کرد.
زن بیچاره گریان و بر سرزنان به داخل خانهای پناه برد. اهالی محل و رهگذران با نفرت پاسبان را مینگریستند و در درون میگریستند. حتی در دوران پهلوی دوم هم بودند پاسبانانی که با مردم انقلابی همراهی میکردند. یادم هستند در همان ماههای منتهی به پیروزی انقلاب، علیرضا خدامی پسر خواهرم را به جرم پخش کردن اعلامیههای مربوط به حضرت امام دستگیر کرده بودند. سن وی را که پرسیده بودند گفته بود شانزدهسالهام. پاسبانی به او یاد داده بود که بگو دوازده سیزده ساله هستم تا به جای زندان ترا به کانون اصلاح و تربیت نوجوانان بفرستند و سریع رها شوی!
در روزگار کشف حجاب رئیس شهربانی کاشمر به پیشهوران دستور داده بود همه با همسرانشان در محل کارشان حاضر شوند. مرحوم پدرم نیز مادر محجبه ام را و مرا با خود به مغازه برد و در پشت پردهای در آنسوی مغازه روی صندلی نهاد. سایر پیشهوران هم همسرانشان را آورده بودند. برخی کشف حجاب کرده بودند و بسیاری هم بهانه های برای عدم انجام دستور شهربانی آماده کرده بودند. غرض آنکه رئیس شهربانی همه دکانها و مغازهها را بررسی کرد و صلاح در این دید که دلخوش به همان چند بیحجاب باشد
برگرفته شده ازپایگاه تاریخ شفاهی کاشمر